بیشتر، افرادی که در بند تجملپرستی بودند اصرار داشتند خانه بزرگ، ماشین لوکس و لوازم گرانقیمت منزلشان را به رخ دیگران بکشند، اما مدتی است دایره ابزار تجملاتی به مراتب از این فراتر رفته و کارش به صورت و اندام افراد هم رسیده است.
سال گذشته برای دومین بار بینیاش را به دست جراح سپرد. از نتیجه چندان راضی نیست و تصمیم گرفته این باربه پزشکی جدید مراجعه کند. برای تیره کردن پوستش مرتب به سالن زیبایی میرود و در سولاریوم قرار میگیرد. موهایش را هرماه به رنگی جدید درمیآورد. رنگ تتوی ابروانش باید با موهایش همخوانی داشته باشد. چانهاش را با شانهاش همتراز میکند و برای داشتن اندام ایدهآل درکنار ورزش در باشگاه، هر از گاهی به پزشک مراجعه میکند. اوایل در حد معقول به ظاهرش توجه داشت، اما بتدریج جنبه افراطی گرفت. حال 90 درصد زندگیاش را در توجه به ظاهر میبیند و موفقیت شغلی و عاطفی را در گرو زیبایی کمالگرایانه میپندارد. به راستی دلیل این گونه عملکرد او و امثال او چیست؟
اعتمادبهنفس ندارم!
بسیاری از افرادی که به طور وسواس گونه به مقوله زیبایی میپردازند از نداشتن اعتمادبهنفس رنج میبرند و از ظاهرگرایی به عنوان ابزار تایید دیگران استفاده میکنند. مد زودگذر است و خیلی زود عامل تایید از بین میرود، به همین دلیل آنها باید به طور دائمی در فکر عوامل زیبایی بخش جدید باشند. این کار از بیخوبن اشتباه است. فردی که خود را از اعتمادبهنفس دور میبیند باید به کمک مشاور دلسوز، نشست و برخاست با افراد مناسب و مطالعه کتب انگیزشی، شخصیت حقیقی خود را پیدا کند و اعتمادبهنفس خود را بیابد. توجه وسواس گونه به اعمال زیبایی نتیجه عکس دربرخواهد داشت.
هرچه جمع بگوید
در دهههای قبلی، پوست سرخ و سفید طرفدار داشت. افرادی که چنین پوستی داشتند به خود میبالیدند و دیگران تلاش میکردند به کمک کرم پودر، چهره خود را روشن کنند. حال سالهاست پوست تیره مد شده و هرسال یک درجه به تیرگی آن اضافه میشود. بسیاری خود را به دستگاه سولاریوم میسپارند و کرمهای تیره میزنند تا ظاهری مطابق مد پیداکنند.
برای فردی که هنوز استقلال فکری خود را پیدا نکرده، قدرت جمع بسیار زیاد است. وقتی راجعبه چیزی تبلیغات شود و طرح و مدل و عملکرد خاصی هرچند غیرجذاب مد شود، تمام افرادی که به استقلال فکری دست نیافتهاند، مجذوب آن میشوند. جمع مانند رودخانه آنها را با خود میبرد. رنگ، طرح و مدل خاصی مد میشود و بسیاری از آنها استقبال میکنند چون با پیروی از این کار تایید و مُدیست شناخته میشوند. راه حل رویارویی با این مساله،شناخت هویت واقعی و یافتن استقلال فکری است.
دور باطل هزینهها
مثل همه چیز، هزینه عملهای جراحی زیبایی در مناطق مختلف کشور و بسته به متخصص متفاوت است. اگر بحث یک عمل درمیان باشد، مسالهای نیست. هرچند همان یک عمل، مراحل ترمیمی درپی دارد و مطمئنا هزینه به همان یک بار محدود نمیشود، اما وقتی فرد به طور وسواس گونه در پی انجام انواع اعمال زیبایی باشد و اصرارداشته باشد اعضای صورت، پوست، مو و اندامش را همراه با مد به شکلی جدید دربیاورد، هزینه امور زیبایی برای او به معضلی جدی تبدیل میشود و فرد از هردولحاظ مادی و معنوی به مشکل برمیخورد.
افسردگی بعد از عمل
بسیاری از افرادی که به فاصله کم به چند عمل زیبایی مختلف تن میسپارند خیلی زود به افسردگی پس از عمل دچار میشوند. آنها افق بسیار دلنشینی برای خود متصورند اما خیلی وقتها نتیجه آنی نیست که تصور میکردند و افسردگی به همراه دارد.
آنها پیش از تن سپردن به عمل جراحی یا دیگر امور زیبایی باید دقیقا شرایط را بسنجند تا متوجه شوند آیا مشکل در تغییر ظاهری است و اگر این عمل انجام شود دقیقا چه نتیجهای حاصل خواهد شد. آنها باید درصورتی به عمل رضایت دهند که صددرصد از نتیجه کار آگاهی یافته باشند و اطمینان حاصل کنند از آن رضایت خواهندداشت. درغیراین صورت افسردگی پس از عمل، یکی از احتمالات قوی است.
امان از تجملگرایی
پیشتر، افرادی که در بند تجمل پرستی بودند اصرار داشتند خانه بزرگ، ماشین لوکس و لوازم گرانقیمت منزلشان را به رخ دیگران بکشند، اما مدتی است دایره ابزار تجملاتی به مراتب از این فراتر رفته و کارش به صورت و اندام افراد هم رسیده است.
این دیدگاه فرد تجملگراست. مهم نیست عمل جراحی به واقع او را زیبا میکند یا نه، آنچه اهمیت دارد این که او با قدم گذاشتن در محافل مختلف به همه نشان میدهد چه رقم سنگینی را برای خود خرج کرده است. به راستی این تجملگرایی بیمارگونه تا کجا میخواهد پیش برود؟ تا جایی که هزینهای به مراتب سنگینتر از پول، یعنی خدشه وارد کردن به سلامت جسم و روح درپی داشته باشد؟
داستانهای دوران کودکی
اگر به خاطر داشته باشید بیشتر داستانهای زیبایی که در دوران کودکی میخواندیم راجع به دختران قشنگی بود که شاهزادگان عاشقشان میشدند و با آنها ازدواج میکردند. در تمام این داستانها دختر خوب ماجرا بسیار زیبا بود و زن بابا و خواهرناتنیها زشت. گویی ظاهر و باطن کاملا با هم یکی شده بود. زیبایی به معنای خوش قلبی، مهربانی و درنهایت خوش عاقبتی بود، اما زشتی بوی بدجنسی و بدکرداری میداد. خوشگلها به بهترین سرنوشت میرسیدند و زشتها را از شهر بیرون میکردند.
همه اینها در ذهن ما نفوذ کرده و تاثیری نادرست برجای گذاشته است. زیبایی ظاهر به پاکی درون هیچ ارتباطی ندارد و به هیچ وجه ضامنی برای خوشبختی نیست. چشمها را باید شست.
داستانهای جدید باید نوشت و مفاهیم حقیقی را باید آموخت. در این میان، والدین نقشی بسیار پررنگ دارند. آنها باید داستانهایی واقعی برای فرزندان خود تعریف کنند و نقش پاکی و خوش نهادی در خوشبختی را یادشان بدهند.
ساناز مهدویتبار، مشاور_سرور بدیعیان، روانشناس
دیدگاه خود را بنویسید