انسان مضطرب، افسرده و بحران زدهی عصر حاضر، بیش از هر زمان دیگری خود را درگیر سؤالهایی اساسی مییابد. میتوان بر این نکته تأکید کرد که ارزشها، اساس و بنیان یکپارچگی شخصیت سالماند. در حقیقت، ارزشها، سازمان دهندگان اصلی اعمال و رفتارهای شخصیت رشد یافته به شمار میروند و سلامت روان، بیتردید، محصول چنین شخصیتی است.
یکی از شرایط لازم جهت دستیابی به سلامت روان، برخورداری از یک نظام ارزشی منسجم میباشد. تاکنون تعاریف متعددی از «سلامت روان» ارائه شده که همگی بر اهمیت تمامیت و یکپارچگی شخصیت تاکید ورزیدهاند.
گلدشتاین، سلامت روانی را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایی میداند. چاهن نیز سلامت روانی را وضعیتی از بلوغ روان شناختی تعبیر میکند که عبارت است از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران میشود.
وقتی از سلامت روان حرف می زنیم، دو مطلب مدنظر است. یکی اینکه احساس خوشی، نشاط، آرامش، امیدواری و نظایر آنها مجموعا چیزی را به عنوان کیفیت زندگی تشکیل می دهند. به عبارت دیگر کیفیت زندگی شاخص مهمی در سلامت روانی است.
مفهوم دیگر آنکه سلامت روان به معنی نداشتن بیماری روانی است و در واقع کسانی که بیمار روانی نیستند به روانپزشک مراجعه نکرده و از سلامت روان برخوردارند. مطمئنا آرامش و داشتن محیط آرام میتواند تاثیر زیادی در ایجاد سلامت روان داشته باشد.
کیفیت زندگی هم به عوامل متعددی بستگی دارد که در سلامت روانی فرد موثر است. اگر فردی از نظر جسمی سالم نباشد، طبیعتا نگران و مضطرب است و همین اتفاق سبب به هم خوردن سلامت روان او خواهد شد. همچنین یک فرد علاوه بر سلامت جسمی باید احساس امنیت اجتماعی هم داشته باشد و این مساله به وضعیت اقتصادی فرد و جامعه بر می گردد، چرا که باعث می شود خیالش راحت باشد از اینکه منبع درآمدی دارد و می تواند مخارج زندگیاش را تامین کند. بنابراین وقتی همه این موارد به وجود آید سلامت روان نیز ایجاد می شود.
سلامت روان به معنی آرامش فیزیکی و کمبود سر و صدا نیست و معنایی کلیتری دارد. برای مثال در مواردی ممکن است فرد در هواپیما با وجود سر و صدا احساس آرامش داشته باشد، چون فکرش از لحاظ اقتصادی راحت است. با وجود این، هر کدام از ما مدتی از روز نیاز به آرامش داریم، اینکه سر و صدایی نباشد و در طول شبانه روز هفت الی هشت ساعت بخوابیم. بنابراین آرامش به طور کلی معنوی، اقتصادی، اجتماعی، جسمی و… است که می تواند در سلامت روح تاثیرگذار باشد.
سلامت روحی به معنی کیفیت زندگی است، یعنی از زندگی لذت ببریم، همیشه شاکر و امیدوار باشیم، نیازهای اجتماعیمان برآورده شود، امنیت و حمایت اجتماعی داشته باشیم و افرادی باشند که دوستمان داشته باشند یا ما آنها را دوست داشته باشیم. قطعا وقتی سلامت روان به دلایلی محیطی به هم بخورد پیش آمادگی ژنتیکی برای بیماری خاص یا عصبی و افسرده شدن به وجود می آید. همه این عوامل در رفتار و شخصیت افراد تاثیر می گذارد.
شش بعد سلامت روان عبارتند از:
۱. خودپذیری.
۲. روابط مثبت با دیگران.
۳. خودمختاری.
۴. تسلط بر خود و محیط خود.
۵. مقصود (هدف) در زندگى.
۶. رشد شخصی.
خودپذیری:
از نگرش مثبت به خود برخوردارند، جنبههای متعدد خود را میپذیرند، از جمله ویژگیهای مثبت و نقاط ضعف خود را.
روابط مثبت با دیگران:
روابط گرم، رضایتبخش و مطمئنی با دیگران دارند، به رفاه دیگران اهمیت میدهند، از همدلی عمیق، محبت و صمیمیت برخوردار هستند، و مصالحه در روابط انسانی را درک میکنند.
خودمختاری:
خودمختار و مستقل هستند، در برابر فشارهای اجتماعی برای فکر کردن و عمل کردن به شیوه خاص مقاومت میکنند و رفتارشان را از درون تنظیم میکنند و با معیارهای شخصی خودشان را ارزیابی میکنند.
تسلط بر خود و محيط تحت كنترل خود:
در رابطه با اداره کردن خود و محیط، احساس تسلط و شایستگی میکنند؛ مجموعه پیچیدهای از فعالیتهای خود را کنترل میکنند؛ از فرصتهای موجود در محیط استفاده موثر میکنند؛ میتوانند موقعیتهایی را انتخاب کنند یا به وجود آورند که با نیازها و خواستهها یا ارزشهای شخصی مناسب باشد.
هدف در زندگى:
در زندگی هدف دارند؛ احساس میکنند زندگی حال و گذشته معنی دارد، برای زندگی کردن برنامه و هدفهایی دارند.
رشد شخصی:
احساس میکنند جریان رشد ادامه دارد، خود را رشد کننده و گسترش یابنده میبینند، به روی تجربیات جدید گشوده هستند، به صورتی تغییر میکنند که بیانگر خودآگاهی و اثربخشی بیشتر است.