. پرخاشگری یک رفتار یا تهدید به اقدامی است که با هدف آسیب رساندن به دیگری، چه از نظر جسمی و چه روانی است. روان شناسان اجتماعی نیز اگر چه پرخاشگری را به عنوان آسیب رسانی از روی هدف و عمدی تعریف میکنند، اما آن ها می دانند تعیین این که آیا عملی که باعث آسیب وارد شدن به دیگری شده است از روی قصد بوده است یا خیر، کاری بسیار دشوار است.
پرخاشگری در کودکان
اگرچه کنترل رفتارهای انفجاری و عصبانی فرزندان اغلب برای والدین سخت است، اما درک چرایی این رفتار میتواند در این مسیر به آنها کمک کند. خشم در کودکان معمولا به این دلیل اتفاق میافتد که آنها نمیدانند که چگونه با ناامیدی یا سایر احساسات ناراحت کننده خود کنار بیایند؛ چرا که آنها هنوز مهارتهایی را برای حل مشکلات یاد نگرفتهاند. پرخاشگری در کودکان میتواند خطر جدی را متوجه خود و دیگران از جمله خواهر و برادران او ایجاد کند. برای کودکانی که در کنترل احساسات خود مشکل دارند و ناراحتی خود به واسطه فریاد زدن و فحش دادن، پرتاب اشیاء خطرناک یا ضربه زدن و گاز گرفتن بروز میدهند می تواند یک تجربه ترسناک و استرسزا برای شما و فرزندتان باشد. همچنین اغلب کودکان پس از اینکه خود را فرسوده و آرام کردند، متاسف میشوند.
چرا فرزند من پرخاشگر و عصبانیاست؟
برندی گارزا، مشاوری از دالاس که به طور مرتب با کودکان کار میکند، توضیح میدهد: «کودکان نیز درست مانند بزرگسالان تجربههای انسانی داشند اما برخلاف بزرگسالان، کودکان چندین دهه تجربه مدیریت احساسات خود را ندارند. هنگامی که آنها عصبانی می شوند، به راحتی تسلیم آن احساس می شود و به صورت خشم آن را بروز میدهند. همچنین همه احساسات – نه فقط خشم- در کودکی بسیار قوی است و این مسئله باعث میشود کودکان را بیشتر تحت تاثیر خود قرار دهد و شاهد پرخاشگری کودکان باشیم.
گیل ویل، مددکار اجتماعی توضیح میدهد: «احساسات قوی ناشی از این است که کودک باید احساسات خود را به نمایش بگذارد تا احساس بهتری داشته باشد».
دلایل زمینهای پرخاشگری کودکان
اگرچه خشم به خودی خود یک احساس «بد» و منفی نیست، اما گاهی میتواند نشانهای باشداز اتفاق دیگری که در حال وقوع است، به خصوص اگر متوجه شدید که کودکتان بیشتر از حد معمول عصبانی یا پرخاشگر میشود.
در اینجا مواردی وجود دارد که می تواند باعث طغیان عصبانیت شود که ممکن است مداخله را ضروری کند:
قلدری
تحقیقات نشان میدهد که قلدری میتواند تأثیرات گستردهای بر روی کودکان داشته باشد، که از جمله پیامدهایی آن افزایش احتمال مبتلا شدن کودک به موارد زیر است:
- اضطراب در کودکان
- اختلالات شخصیتی
- افکار خودکشی
یک مطالعه در سال 2018 نشان داد که قلدری ممکن است بر رشد مغز نیز تأثیر بگذارد و باعث شود کودکان بیشتر مستعد عصبانیت و پرخاشگری شوند.
الگوی رفتاری در خانه
کودکی که در خانه شاهد دعوای بزرگسالان است، ممکن است با تقلید از رفتار آنها و یادگیری نوع صحبت کردن آنها، در معرض پرخاشگری و دعوا قرار گیرد. نوزادان پس از مشاهدهی مشاجره احساس استرس میکنند، که منجر به افزایش بدخلقی در کودک یا مشکلات خواب میشود.
هنگامی که این کودکان نوپا شدند و شروع به تقویت مهارتهای زبانی کردند، میتوانند شروع به تقلید از زبان، سبکهای ارتباطی و لحن صدای بزرگسالان در زندگی خود کنند. آنها همچنین ممکن است در بیان آرام احساسات خود مشکل داشته باشند.
سوء استفاده و ضربه روحی
چندین مطالعه همچنین نشان دادهاند که آزار جنسی کودکان و عاطفی میتواند باعث ایجاد علائمی روانشناختی در آنها، از جمله تمایل به خشم و رفتار پرخاشگرانه شود. تجربیات آسیب زا نیز ممکن است اثرات مشابهی داشته باشند.
شرایط سلامت روان
خشم و پرخاشگری نیز میتواند علائم برخی از بیماریهای روانی باشد، از جمله:
- اختلال تنظیم خلقی (DMDD) یا اختلال انفجاری متناوب (IED)
- اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD)
- اختلال نارسایی پیش از قاعدگی (PMDD)
- مسائل پردازش حسی
- اختلال رفتاری
- اختلال دلبستگی واکنشی (RAD)
- اختلال نقص توجه و بیش فعالی (ADHD)
- اوتیسم
مدیریت خشم برای کودکان چگونه است؟
استراتژیهای تنظیم هیجانی مناسب برای گروههای سنی مختلف متفاوت به نظر میرسد. در اینجا چند نمونه از مواردی که ممکن است برای هر گروه سنی مفید باشد آورده شده است:
کودکان در دوره پیش دبستانی
اگر کودک پیشدبستانی فریاد میزند و اسباببازیها را پرتاب میکند، این باید به عنوان روش کودک برای ابراز احساسات بزرگ در نظر گرفته شود. آنها نمیتوانند آن طور که یک کودک بزرگتر میتواند با کلمات بیان کنند. بنابراین بهتر است سعی کنید با صبر، همدلی و درک پاسخ دهید. این به آنها کمک میکند که احساس امنیت کنند.
سپس، میتوانید سعی کنند به آنها نشان دهید که چگونه آرامش خود را حفظ کنند و ممکن است سعی کنید:
- محیط فرزندتان را تغییر دهید و فضای آرامتری را برای آنها فراهم نمایید.
- احساسات را با فرزندتان در میان بگذارید. آنچه را که فرزندتان در حال انجام است را برا خودش توصیف کنید. به عنوان مثال، میتوانید بگویید: “می بینم که داری مشت هایت را گره می کنی، نمی دانم آیا عصبانی هستی؟” این به کودک شما کمک میكند تا آنچه را که احساس میکند نامگذاری کند.
- برای کمک به تنش زدایی از آنها سوال بپرسید. به عنوان مثال، می توانید بگویید: “آیا میتوانید با کلمات خود به من بگویید چه احساسی دارید؟” به آنها کمک کنید تا بفهمند شما چه کاری میخواهید انجام دهند.
- با آنها تا 10 بشمارید. شمردن و کشیدن نفسهای آهسته و عمیق با هم میتواند اثر آرام بخشی داشته باشد.
- با آنها بازی های آموزشی انجام دهید. برنامه ها یا بازیهایی را با آنها بازی کنید که تشخیص عاطفی یا مدیریت احساسات را آموزش میدهند.
کودکان در دوره دبستان
در حال حاضر، کودکان واژگان بیشتری برای نام بردن از احساسات خود دارند، اما شما همچنان نقش مهمی در کمک به آنها برای ادامه رشد این مهارتها ایفا میکنید. همچنین در نظر بگیرید که به آنها مهارتهای سازگاری یا حل مسئله را برای کمک به جلوگیری از فروپاشی آموزش دهید، مانند:
- ترسیم احساسات خشم آنها
- خواندن کتاب در مورد حفظ آرامش
- یادگیری محرک ها و استفاده از اخطارها یا شمارش معکوس برای کمک به آماده سازی آنها برای محرک
- تایم اوت یا «زمان فکر کردن»
- وقتی آنها آرام می شوند یا احساسات خود را به درستی مدیریت می کنند، آنها را تحسین کنید.
نوجوانان
تغییرات هورمونی رایج در دوران نوجوانی میتواند برخی از نوجوانان را سریع عصبانی کند. آنها مرحله رشدی را پشت سر میگذارند که در آن نیاز دارند تا سطحی از استقلال را احساس کنند، در حالی که هنوز می دانند بزرگسالانی در زندگی خود دارند که می توانند به آنها تکیه کنند.
به همین مهم است که بزرگسالان در زندگی آنها به اعتبارسنجی و گوش دادن به احساساتشان ادامه دهند. اگر نوجوانی احساس کند درک، تأیید و شنیده میشود، برای یادگیری مهارتهای مدیریت احساسات خود بازتر خواهد بود. به آنها نیز باید آموزش داده شود که چگونه احساسات خود را قبل از واکنش به آنها تشخیص دهند و چگونه خود را آرام کنند تا بتوانند احساس خود را بهتر تنظیم کنند.
در این گروه سنی، تمرینات بدنی، تنفس عمیق و مدیتیشن اغلب ابزارهای موثری برای مدیریت احساسات هستند.
وقتی کودک شما عصبانی میشود، می تواند استرس زا و گاهی ترسناک باشد. اما راههایی وجود دارد که به کودک شما کمک میکند تا یاد بگیرد چگونه احساسات خود را بهتر کنترل کند. اگرچه استراتژیهای تربیتی مانند الگوسازی رفتار میتواند کمک کند، اما کمک گرفتن از یک رواندرمانگر و متخصص سلامت روان میتواند بسیار مفید و تضمین کنندهتر باشد.